به گزارش گروه اجتماعی قدس آنلاین، هشت ساله بودم که روزی تندباد طلاق مرا از پدر و مادرم جدا کرد. آنها به خاطر لجبازی با یکدیگر باعث آوارگی من شدند. چند روز را در پارک و خیابان سرگردان بودم دیگر توان حرکت نداشتم و از شدت گرسنگی و خستگی در کنار مغازهای از حال رفتم. صاحب مغازه که فردی با ایمان و مهربان بود به من آب و غذا داد تا کمی حالم بهتر شد و اجازه داد به عنوان شاگرد مغازه اش در آن جا بمانم.
این گونه بود که سر پناهی پیدا کردم و از این بابت خیلی خوشحال شدم. صاحبکارم مرا تشویق کرد که درس بخوانم تا از بقیه هم سن و سالانم عقب نمانم. او مانند فرزند خودش به من محبت میکرد، اما بعد از پایان دوران ابتدایی صاحب مغازه ام از دنیا رفت و بار دیگر تنها و آواره شدم.
درس و مدرسه را رها کردم و تصمیم گرفتم حرفهای بیاموزم تا بتوانم خرج و مخارج خودم را تامین کنم، از این رو به شغل رنگ کاری روی آوردم و استادکار نقاش همه فوت و فن کار را به من یاد داد. من هم همه تلاشم را به کار گرفتم تا بتوانم این شغل را به خوبی بیاموزم. صاحبکارم نیز در حقم پدری کرد و سالها تجربیات خود را به من آموخت آن جا بودکه با کار کردن و تامین خرج و مخارج خودم احساس آرامش میکردم و از این که دستم را پیش کسی دراز نمیکردم به خودم میبالیدم.
اما این روزگار خوش مدت زیادی بیشتر طول نکشید و در پی آشنایی با «شایان» به بدبختی و فلاکت افتادم. شایان شاگرد تازه وارد بود و قصد داشت پلی استرکاری را بیاموزد. او هم مانند من فرزند طلاق بود. این وجه مشترک باعث شد تا به او نزدیک شوم.
«شایان» مواد مخدر مصرف میکرد و من هم شبها در کنار او به مصرف مواد مخدر مشغول میشدم. هنوز دو ماهی نگذشته بود که استادکارم متوجه ماجرا شد و هر دو نفر ما را اخراج کرد. به پیشنهاد شایان با هم خانه مجردی اجاره کردیم و آن شروع بدبختیهای من بود.
آن زمان که با استادکارم مشغول فعالیت بودم اعتبار شغلی خوبی کسب کردم و با پذیرفتن سفارشهای کاری آنها را به شاگردان تازه وارد میسپردم، چرا که خودم در کنار شایان مشغول مصرف مواد میشدم و دیگر توان کارکردن نداشتم.
کم کم به دلیل ناراضی بودن مشتریان اعتبار کاری ام را از دست دادم و کسی به من کاری نمیداد. روزها به همین ترتیب میگذشت و هر روز تامین هزینههای زندگی و اعتیادمان سختتر میشد. چند ماهی اجاره منزل عقب افتاده بود که تحت تاثیر وسوسههای شایان قرار گرفتم و حاضر شدم در سرقت از اتومبیلها با او همراه شوم. شایان با زیر نظر گرفتن خودرویی قصد باز کردن در خودرو را داشت که صاحب خودرو با چند نفر دیگر از راه رسیدند و ما را تحویل کلانتری دادند.
منبع: باشگاه خبرنگاران جوان
انتهای پیام/
نظر شما